شعر درباره پدر

شعر درباره پدر

شعر درباره پدر,شعر در وصف پدر,شعر پدر,شعر پدر شهريار,شعر پدر شاملو,شعر پدر از دست رفته,شعر پدر فروغ فرخزاد,شعر پدر و مادر,شعر پدربزرگ,شعر پدر فريدون مشيري,شعر پدر سعدي,شعر شهريار پدر عشق,شعر شهريار پدر عشق بسوزد,شعر تركي پدر شهريار,شعر در جستجوي پدر شهريار,شعر پدر و پسر شهريار,شعر به ياد پدر شهريار,شعر در وصف پدر شهريار,شعر در سوگ پدر شهريار,دانلود شعر پدر استاد شهريار,شعر پدر از شاملو,شعر پدر از احمد شاملو,شعري در مورد پدر و پسر,شعر درباره پدر و پسر,شعر زيباي پدر و پسر,شعر براي پدر و پسر,شعر پدر پسر را كند داماد,شعر پدر پسر,شعر در مورد پدر و پسر,شعر در وصف پدر و پسر,اشعار پدر از دست رفته,شعر روز پدر از دست رفته,شعر درباره پدر از دست رفته,شعر براي پدر از دست رفته,شعر در وصف پدر از دست رفته,شعر براي تولد پدر از دست رفته,شعر زيبا در وصف پدر از دست رفته,شعر كوتاه روز پدر از دست رفته,شعر براي روز پدر از دست رفته,شعر پدر از فروغ فرخزاد

شعر درباره پدر

در اين مطلب سعي كرده ايم حدود 100 شعر از اشعار زيبا را براي شما تهيه نماييم.براي ديدن اين اشعار به ادامه مطلب مراجعه نماييد

دخـتــَــر كـه بــاشي
ميـدونـي اَوّلــــيـن عِشــق زنـدگيـتــ پـــِدرتـه
دخـتــَــر كـه بــآشي ميـدونـي مُحكــَم تــَريـن پَنــآهگــاه دنيــآ
آغــوش گــَرم پـــِدرتـه
دخـتــَــر كـه بــآشي ميـدونـي مــَردانــه تـَريـن دستــي
كـه مـيتوني تو دستـِـت بگيـــري و
ديگـه اَز هـــيچي نَتــَرسي
دســــتاي گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه
هَر كـجاي دنيـا هم بـــاشي
چه بـاشه چـه نبــاشه
قَويتــريـن فِرشتــه ي نِگهبـــان پـــِدرته

شعر درباره پدر

واژه واژه از فراقت گفتم  فكر كردم برايت شعر است

ور نه شاعر باشي  

چقدر شعر براي تو سرودن سخت است

شعر در وصف پدر

گفــت : با پدر يه جمـــله بســـاز
گفتــم: من با پدر جمله نميســازم ،
دنيــــــــامو مي سازم

شعر پدر

پدر  

كاش بودي و مي ديدي حس پدر مردگي چقدر دردآور است 

شعري مرا به اوج خاطرات برد شعري كه جانم را بعد از پنج سال سوزاند : 

من كه با هر بند انگشت تو در دستان خود 

ذكر ميگويم پدر،تسبيح ميخواهم چكار…؟؟؟

شعر پدر شهريار

خدايـــا !
به بزرگيـــــت قســـم …
توعكس هاي دست جمعي …
جاي هيچ پدر و مـــــادري رو خــالي نذار …
آميـــــن

شعر پدر شاملو

چاي مينوشم 

ولي 

از اشك 

فنجان پر شده است

شعر پدر از دست رفته

با پدرم جدول حل ميكردم كه گفتم : پدر نوشته دوست, عشق , محبت و چهار حرفيه …
اتفاقا” دو حرف اولشم در اومده بود , يعني ب و الف
يه دفعه پدرم گفت فهميدم عزيزم ميشه بابا
با اينكه ميدونستم بابا ميشه ولي بهش گفتم نه اشتباهه
گفت ببين اگه بنويسي بابا عموديشم در مياد …
… تو چشام اشك جمع شده بود و گفتم ميدونم ميشه بابا ولي …
اينجا نوشته چهار حرفي، ولي تو كه حرف نداري …

شعر پدر فروغ فرخزاد

پدرم ﺳﻼﻡﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟

ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﺧﺪﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﯼ؟

پدر ﺭﻭﺯﺕ ﻣﺒﺎﺭﮎ

شعر پدر فريدون مشيري

ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺨﺶ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺍﺩﺏ ﺑﺮ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ

ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺨﺶ ….

پدرم ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ ﺍﻣﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﻮﺩ

ﮐﻪ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﯼ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﺁﺭﺯﻭ ﺷﺪ.

تقديم ب همه ي اونايي ك باباهاشون ب مهموني خدا رفت….

شعر پدر و مادر

من نبودم و تو بودي ،
بود شدم و تو تمام بودنت را به پايم ريختي ،
حالا سالهاست كه با بودنت زندگي مي كنم ،
هر روز، هر لحظه، هر آن و دم به دم هستي
ببخش كه گاهي آنقدر هستي كه نمي بينمت ،
ببخش تمام نادانيها و نفهمي ها و كج فهمي هايم را،
اعتراض ها و درشتيهايم را ، و هر آنچه را كه آزارت داد
دستانت را مي بوسم و پيشانيت را ،
كه چراغ راه زندگيم بودي و هستي و خواهي بود ،
خاك پايت هستم تا هست و نيست هست
به حرمت شرافتت مي ايستم و تعظيم مي كنم

شعر پدر سعدي

ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﭘﺪﺭﻡﻗﻠﻤﻢ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﺎﯾﺴﺖ !

ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎ … ﮔﻮﺵ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻗﻠﻢ !

ﻫﻤﮕﯽ ﻧﻈﻢ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ

ﻣﻮﺩﺏ ﺑﺎﺷﯿﺪ !

ﺻﺎﺣﺐ ﺷﻌﺮ ﻋﺰﯾﺰﯼ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ “ﭘﺪﺭ “

ﺍﻣﺸﺐ ﺍﺯ ﺷﻌﺮ ﭘﺮﻡ،ﮐﻮ ﻗﻠﻢ ﻭ ﺩﻓﺘﺮ ﻣﻦ؟ !

ﺁﻧﻘَﺪَﺭ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ﮐﻪ ﻧﮕﻮ …

ﺗﮏ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻭ ﻏﺮﯾﺒﻢ !

ﺗﻮ ﮐﺠﺎﯾﯽ ﭘﺪﺭﻡ … ؟ !

ﺁﻧﻘَﺪَﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﻧﮕﻮ …

ﺑﺴﮑﻪ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺗﻮ ﺍﻡ ،ﺍﺯ ﺳﺮ ﺷﺐ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ …

ﺁﻧﻘَﺪَﺭ ﺑﻮﺳﻪ ﺑﻪ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺗﻮ ﺩﺍﺩﻡ ﮐﻪ ﻧﮕﻮ …

ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻥ !

ﺍﻣﺮ ﺑﻔﺮﻣﺎ ﭘﺪﺭﻡ ..

ﺁﻧﻘَﺪَﺭ ﮔﻮﺵ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻧﮕﻮ …

ﮐﻮﭼﻪ ﭘﺲ ﮐﻮﭼﻪ ﯼ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﺴﺖ

ﺁﻧﻘَﺪَﺭ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻏﺮﯾﺒﻢ ﮐﻪ ﻧﮕﻮ …

ﭘﺪﺭ ﺍﯼ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﻦ !…

ﺍﻣﺸﺐ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﯼ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽِ ﻣﻦ ﻣﯿﮕُﺬﺭﯼ؟ !

ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ ﺯﻭﺩ ﺑﯿﺎ

ﺑﻐﻠﻢ ﮐﻦ ﭘﺪﺭﻡ !…

ﺁﻧﻘَﺪَﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﻧﮕﻮ …

ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ : ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ! ﻋﺎﺷﻖ ﺍﺷﻌﺎﺭ ﺗﻮ ﺍﻡ

ﺍﯼ ﺑﻪ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﺗﻮ ﻓﺮﺯﻧﺪ .. ﺑﯿﺎ ﺩﻟﺘﻨﮕﻢ

ﺁﻧﻘَﺪَﺭ ﺷﻌﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻧﮕﻮ …

ﭘﺪﺭﻡ … ﭘﺪﺭ ﺧﻮﺑﻢ

ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺩﻟﺘﻨﮕﻢ !

ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﻢ ﺑِﻨِﺸﯿﻨﯽ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ

ﻫﻤﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭ …

ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺎﺑﺎ !

ﺩﺳﺖ ﻭ ﺩﻟﺒﺎﺯ ﺗﺮﯾﻦ ﺷﺎﻋﺮ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺍﻡ

ﺁﻧﻘَﺪَﺭ ﻭﺍﮊﻩ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺮﯾﺰﻡ ﮐﻪ ﻧﮕﻮ …

ﮔﺮﭼﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﻭﻟﯽ،ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﻮﺳﻢ

ﻧﻪ ﺷﻌﺎﺭ ﺍﺳﺖ ،ﻧﻪ ﺣرف

شعر شهريار پدر عشق

زندگي آرام است، مثل آرامش يك خواب بلند
زندگي شيرين است، مثل شيريني يك روز قشنگ
زندگي رويايي است، مثل روياي ِيكي كودك ناز
زندگي زيبايي است، مثل زيبايي يك غنچه ي باز
زندگي تك تك اين ساعتهاست، زندگي چرخش اين عقربه هاست،
زندگي راز دل مادر من. زندگي پينه ي دست پدر است، زندگي مثل زمان در گذر …

شعر شهريار پدر عشق بسوزد

بين خوبان جهان هيچ كس مثل تو نيست

پدرم هيچ زمان

هيچ كس مثل تو نيست…

شعر تركي پدر شهريار

راحت نوشتيم بابا نان داد !
بي آنكه بدانيم بابا چه سخت ، براي نان همه جوانيش را داد …

شعر در جستجوي پدر شهريار

چنانكه اره ي كند از درخت ميگذرد

سه شنبه بي تو و يادت چه سخت ميگذرد!!!!!

ســـَــر ســُـفره چيزي نبود . . .
يــخ در پــارچ
و
پدر هــر دو آب شــدند !
چــه دنــياي بي رحمــيست . . .

شعر پدر و پسر شهريار

كاش با قيمت جان عمر تو ميشد ممكن

تا دهم جاني و از بهر تو عمري بخرم

.

.

.

.كاش ميشد پدر

شعر به ياد پدر شهريار

پدر مثل خودكار مي مونه
شكل عوض نمي كنه
ولي يه دفعه مي بيني كه نمي نويسه
مادر مثل مداد مي مونه
هر لحظه تراشيده شدنشو مي بيني
تا اينكه تموم مي شه
.
.
.
پدر؛ تكيه گاهي است كه بهشت زير پايش نيست
اما هميشه به جرم پدر بودن بايد ايستادگي كند؛
و با وجود همه مشكلات, به تو لبخند زند تا تو دلگرم شوي
كه اگر بداني … چه كسي ،
كشتي زندگي را از ميان موج هاي سهمگين روزگار به ساحل آرام روياهايت رسانده است؛
“پدرت”را مي پرستيدي …

شعر در وصف پدر شهريار

ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺭﻓﺖ

ﭘﺎﺋﯿﺰ ﺭﻓﺖ

ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﻭﺩ ،،،

ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﺭﻓﺘﯽ ـ

ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻣﺎﻧﺪﻧﯽ ﺑﺎﺍﺍﺷﺪ 

شعر در سوگ پدر شهريار

خورشيد هر روز ديرتر از پدرم بيدار مي شود
اما زودتر از او به خانه بر مي گرددبه سلامتي هرچي پدره …

دانلود شعر پدر استاد شهريار

ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺭﻓﺖ

ﭘﺎﺋﯿﺰ ﺭﻓﺖ

ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﻭﺩ ،،،

ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﺭﻓﺘﯽ ـ

ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻣﺎﻧﺪﻧﯽ ﺑﺎﺍﺍﺷﺪ 

شعر پدر از شاملو

تنها زماني كه بزرگ شويد و از او دور شويد
(زماني كه با خانه پدري وداع كرده و به خانه خودتان مي رويد )
تنها در اين زمان است كه پي به بزرگي وي خواهيد برد
و بزرگي اش را كاملاً ارج خواهيد گذارد
.

شعر پدر از احمد شاملو

شايـد تو

سُكـوت ميـان كلامم بـاشـي

ديـده نمي شوي

امـــا مـن، تـو را اِحسـاس مـي كنم

شايــد تــو

هَياهـوي قلبـم بـاشـي

شنيـده نمـي شوي

امـا مـن، تـو را نـفس مـي كشم

شعري در مورد پدر و پسر

باتو… بي تو…
با تو، باران بهاري‏ام را پاياني نيست و بي‏تو، پرنده‏اي آشيان گم‏كرده در جاده‏هاي پاييزم.
تو كه هستي، پنجره، با بال‏هايي گشوده از آفتاب، باغچه را مرور مي‏كند. با تو، نفس‏هاي مادرانه، تيررس اضطراب و تشويش را مجال نمي‏دهند.
آجر به آجر، ساخته مي‏شوم؛ وقتي پناه دست‏هاي امنت، موسيقي مهربان عشق را به ترنم مي‏آيند.
بي‏تو، بن‏بستي مي‏شوم در هزار توي رنج‏هاي خويش.
بي‏تو، شكوه جهان، ويرانه‏اي است مسكوت و بي‏هياهو.
مي‏ستايمت كه رونق كوچه‏ هاي سردسير وجودم هستي؛ آن‏چنان كه آفتاب، رگ‏هاي سپيد قطب را.

شعر درباره پدر و پسر

پدرم لبخندي است در چار چوب قاب .

    پدرم خوابي شيرين است كه هر لحظه انتظار ديدنش را مي كشم.

        پدرم نوازش اشك است در پهنه ي صورتم ….

پدرم خاطره است

پدرم خاطره شد….

   پدرم داستاني است حماسي كه در ذهن ناآرامم بارها وبارها مرور مي شود.

  پدرم ترانه ايست اميد بخش كه در گوش جانم بارها زمزمه مي شود.

پدرم قطعه ايست غمگين كه در فراق سروده شده

 پدرم  تكيه گاه آرزوهاي من است

  پدرم ياد است…

     پدرم ياد خاطره هاي شيرين است

پدرم ياد دستان پينه بسته و چشمان اميدوار است

پدرم خاطره ي صميمي لحظه هاي سلام واحوالپرسي است

آري پدرم ياد است . پدرم خاطره است . پدرم در تك تك ثانيه هاي وجودم جاريست. 

پدرم هست …. همراه لحظه هاي دلتنگي و شادي ام .

آري« پدرم ديگر نيست »  خطاست!

شعر زيباي پدر و پسر

شانه‏ هايت، ستون محكمي است پناهگاه امن خانه را.
دست در دستانم كه مي‏گذاري، خون گرم آرامش، در كوچه رگ‏هايم مي‏دود.
در برابر توفان‏هاي بي‏رحم زندگي مي‏ايستي؛ آن‏چنان‏كه گويي هر روز از گفت‏وگوي كوهستان‏ها باز مي‏آيي.
لبخند پدرانه‏ات، تارهاي اندوه را از هم مي‏دراند.
تويي كه صبوري‏ات، دل‏هاي نااميد را سپيده‏دم اميدواري است. مرامنامه دريا را روح وسيعت به تحرير مي‏آيد؛ آن هنگام كه ابرهاي دلتنگي، پنجره‏هاي خانه را باران مي‏پاشند.
آسمان همواره بوسه بر پيشاني بلندت را آرزومند است.

شعر براي پدر و پسر

باران ميبارد

 دلم براي مردي تنگ است

كه تمام زندگيش را در رنج زيست

 و از دست روزگار چيزي جز بي نسيبي نسيب نداشت

 او مردي بود با دلي بزرگ

 كه حتي دلواپس پرهاي شكسته ي قاصدك بود

 دلم براي مردي تنگ است

 كه تمام زندگي را در رنج زيست و همچون كوه استوار ماند

 و تا واپسين لحظه هاي زندگي سختش همواره اميد زندگي داشت

 انديشه هاي بزرگي كه هيچگاه رنگ نوشتن نگرفت

 او رفت و تمام آرزوهايش را با خود برد

و من هنوز هم خوابش را مي بينم

 با همان مهرباني با همان لبخندهاي اميدوار و چشماني كه هميشه به من مي گفت دوستت دارم

 پدرم رفت پدري كه هميشه براي من نمادي از صبر بود در تمام زندگي

 و من هنوز هم به يادش هستم

 تا وقتي بود ندانستم كيست

 و وقتي رفت زندگيش را يافتم

 پدرم رفت

 با تمام اميدها و تنها واژه ي غريب ذهن من

 همواره نام او ماند

كاش دوباره مي آمد

 شايد فرصتي دوباره داشتم تا به او بگويم “پدر دوستت دارم

 اما هرگز نخواهد آمد

شعر پدر پسر را كند داماد

دانم اگر تو نبودي، زبانم چطور مي‏چرخيد، صدايت نزنم!
راستش را بخواهي، گاهي، حتي وقتي با تو كاري ندارم، براي دل خودم صدايت مي‏زنم؛ بابا!
آن‏قدر با دست‏هايت انس گرفته‏ام كه گاهي دلم لك مي‏زند، دستانم را بگيري.
هر بار دستانم را مي‏گيري، خيالم راحت مي‏شود؛ مي‏دانم كه هوايم را داري و من ميان ازدحام غريبي، گم نمي‏شوم و تو هيچ وقت دستم را رها نمي‏كني …

شعر پدر پسر

“بسته راه نفسم بغض و دلم شعله ور استچون يتيمي كه به او فحش پدر داده كسي”

شعر در وصف پدر و پسر

ـ پدرم! تو تپش قلب خانه ‏اي؛ وقتي هر صبح، با تلنگر عشق، از خانه بيرون مي‏روي و با كشش عشق، دوباره باز مي‏گردي. دهليزهاي قلبم، تقديم مهرباني تو باد!
ـ علي آموخت هر جا كه جاي مهر پدر خالي است، مي‏توان پدر بود تا جامعه را از يتيمي بي‏ مهري، رهايي بخشيد؛ آن وقت است كه مي‏توان خيبر دل‏ها را فتح كرد.

اشعار در مورد پدر

تو رفتي و بي تو تمام خاطره هامان ز مرگ مي نالند !
و اشكهاي زلالم ‘ هنوز مي بارند …
تو رفتي و بي تو سحر شد و تكرار ‘ اذان شد و نماز…
نمي داني با رفتنت چه حفره ژرفي در وجودم ايجاد شده …
كاش بودي بابا…

اشعار زيبا در مورد پدر

پدر! مي‏خواستم درباره‏ات بنويسم؛ گفتم: يداللّهي؛ ديدم، علي است. گفتم نان‏ آور شبانه كوچه‏ هاي دلم هستي؛ ديدم علي است. خلوص تو در عشق ورزيدن را نوشتم و روح تو را از هر طرف پيمودم، به علي رسيدم.
آن‏گاه، دريافتم كه تو، نور جدا شده‏ اي از آفتاب علي هستي، تا از پنجره هر خانه‏ اي، هستي را گرما ببخشي ؛ و اين‏گونه بود كه علي عليه‏السلام ، نماينده خدا و نبي شد و پدر، نماينده علي عليه‏السلام .
تو را به من هديه دادند و من امروز، تمامي خود را به تو هديه خواهم كرد؛ اگر بپذيري.

اشعار زيبا در وصف پدر

شك كن !
به همه چيز شك كن !
كسي كه بايد باشد نيست و من هنوز زنده ام و اين يعني يك جاي كار ميلنگد
دلتنگم . .

اشعار در وصف پدر

در سايه آفتاب پدر
پدر! گرچه خانه ما از آينه نبود؛ اما خسته‏ ترين مهرباني عالم، در آينه چشمان مردانه‏ات، كودكي‏هايم را بدرقه كرد، تا امروز به معناي تو برسم.
مي‏خواهم بگويم، ببخش اگر پاي تك درخت حياطمان، پنهاني، غصه‏هايي را خوردي كه مال تو نبودند!
ببخش اگر ناخن‏هاي ضرب‏ ديده ‏ات را نديدم كه لاي درهاي بسته روزگار، مانده بود و ببخش اگر هميشه، پيش از رسيدن تو، خواب بودم؛ اما امروز، بيدارتر از هميشه، آمده‏ام تا به جاي آويختن بر شانه تو، بوسه بر بلنداي پيشاني‏ات بزنم. سايه‏ات كم مباد اي پدرم!
آن روزها، سايه‏ات آن‏قدر بزرگ بود كه وقتي مي‏ايستادي، همه چيز را فرا مي‏گرفت؛ اما امروز، ضلع شرقي نيمكت‏هاي غروب، لرزش دستانت را در امتداد عصايي چوبي مي‏ريزد.
دلم مي‏خواهد به يك‏باره، تمام بغض تو را فرياد كنم. ساعت جيبي‏ات را كه نگاه مي‏كني، يادم مي‏آيد كه وقت غنچه‏ها تنگ شده؛ درست مثل دل من براي تو.
اين، تصادف قشنگي است كه امروز در تقويم، كلمات هم‏معني، كنار هم چيده شده‏اند. يعني در دائره المعارف عشق، پدر، ترجمه علي عليه ‏السلام است.

اي تكيه گاه محكم من، اي پدر جان ، اي ابر بارنده ي مهر و لطف و احسان
اي نام زيبايت هميشه اعتبارم، خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم . . .

پدرم روزت مبارك

اشعار پدر از دست رفته

كاش بودي بابا

نفسم بالا نمي ياد

بغض دارم

 يك دنيا غم دارم توي قلبم

غم بي پدري دارم بابا

شعر روز پدر از دست رفته

تبريك به كسي كه نمي دانم از بزرگي اش بگويم يا مردانگي، سخاوت، سكوت، مهرباني
و… بسيار سخت است … پدرم روزت مبارك . . .

شعر درباره پدر از دست رفته

مدتي است از شكسته شدن اين دل گذشته ،

هنوز قطره هايي از اشكهاي  آن روزها بر چشمانم نشسته ،

شعر براي پدر از دست رفته

حالم بهتر نيست از اين دل خسته … گرفته دلم ، كجايي كه آرامم كني ، كجايي كه اين غم يخ زده را در دلم آب كني گرفته دلم ، كجايي كه به درد دلهايم گوش
كني نيستي و من در حسرت اين لحظه ها نشسته ام
، نيستي و من بيشتر از هميشه خسته ام در لا به لاي برگهاي
زندگي ، نيست برگي كه از تو ننوشته باشم ،

نيست روزي كه از تو نگفته باشم هزار سال هم كه بگذرد من در توهم حضورت نفس مي كشم
 من آن شانه هايت را مي خواهم كه پناهم بود همان يك وجب از شانه ات تمام دارايي ام بود من آن دست هاي گرمت را مي خواهم كه يك عمرعبادت نوشت

با آن نگاه مهربان و آن همه خوبي من بي تو طاقت ماندن ندارم

اين بغض لعنتي…. اين بغض لعنتي

وقتي ديروز باران باريد

“آن مرد در باران آمد” را به ياد آوردم

“آن مرد با نان آمد”

يادم آمد كه ديگر پدرم در باران

با ناني در دست

و لبخند بر لب

نخواهد آمد

ديروز دلم تنگ شد و با آسمان و دلتنگي‌اش

با زمين و تنهائيش

با خورشيد و نبودنش

به ياد پدر سخت گريستم

پدرم وقتي رفت سقف اين خانه ترك بر ميداشت

پدرم وقتي رفت دل من سخت شكست….

شعر براي تولد پدر از دست رفته

پدر عزيزم
از تو آموختم چگونه سبكبال زندگي كنم تا هجرتم نيز سبكبال باشد
اين بالهاي پرواز قناعت و اميد و عشق را تو به من بخشيدي

شعر  درباره پدر عزيزم

آفتاب مهرباني ،سايه ي تو بر سر من ،اي كه در پاي تو پيچيد ،ساقه ي نيلوفر من. پدرم تو آفتاب زندگي ام هستي . آفتابي كه اميد وارم هيچگاه غروب نكند.

شعر  در مورد پدر عزيزم

سرم را نه ظلم مي تواند خم كند ،
نه مرگ ،
نه ترس ،
سرم فقط براي بوسيدن دست هاي تو خم مي شود پدرم ؛

شعر در وصف پدر عزيزم

اگر بداني
چه كسي،كشتي زندگي را
از ميان موج هاي سهمگين روزگار
به ساحل آرام روياهايت
رسانده است؟
“پدرت” را مي پرستي . . .
روز پدر مبارك

شعر در وصف پدرم

به يمن لطف تو بختم بلند خواهد شد
سرم به خاك رهت ارجمند خواهد شد
لبي كه زمزمه درد مي كند شب و روز
به يمن روي تو پر نوشخند خواهد شد

شعر  درباره پدرم

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.