عكس و بيوگرافي “ماندانا روحي” همسر اول رامبد جوان
ماندانا روحي كيست,ماندانا روحي عكاس,ماندانا روحي كيه,ماندانا روحي كيست,ماندانا روحي ويكي پديا,ماندانا روحي,ماندانا روحي بيوگرافي,ماندانا روحي بازيگر,بيوگرافي ماندانا روحي,ماندانا روحي ويكي پديا,تصاوير ماندانا روحي,تصوير ماندانا روحي,عكس ماندانا روحي,تصاوير ماندانا روحي,عكس ماندانا روحي بازيگر,عكس ماندانا روحي زن رامبد جوان,عكسهاي ماندانا روحي
رامبد جوان در دهه هفتاد با ماندانا روحي ازدواج مي كند. همسرش هم مانند او هنرمند بوده و البته سروصداي ازدواج آنها زياد به اطرافيان نمي رسد. نكته جالب در مورد ازدواج اول رامبد جوان و ماندانا روحي اين است كه سيدمحمد خاتمي رئيس جمهور وقت ايران آنها را پاي سفره عقد نشانده و برايشان خطبه را جاري مي كند. در هر حال تنها چند سال بعد اين ازدواج به بن بست رسيده و اين دو از هم جدا مي شوند.
مصاحبه با رامبد جوان و ماندانا روحي همسر اول رامبد جوان :
مي خواهم برايتان داستان يك گفت و گوي پرماجرا را تعريف كنم . قصه از جايي شروع شد كه عكاس مجله دوست داشت ما با رامبد جوان گفت و گو كنيم و او عكسش را بگيرد . ما هم رفتيم تا با رامبد جوان كه اين روزها مجري برنامه «خانه طرح نو» است گپي بزنيم . رامبد جوان اين روزها در حال اسباب كشي است ، پس قرار شد در يك كافه گفت و گو را انجام دهيم ، ساعت ۸شب شد در يك كافه گفت و گو را انجام دهيم ، ساعت ۸شب . ساعت۸:۳۰ شد و رامبد و همسرش نيامدند ، من ، و عكاس كه در مدت گفت و گوهاي همشهري خانواده چه ها كه نديده ايم ، آب انار خورديم و با بي خيالي تمام گفتيم «خب ، مي رويم و دوباره قرار مي گذاريم» . اما خانم عكاس ترسيده بود كه اگر نبايد … بعد از نيم ساعت رامبد جوان رسيد ، همان قدر پرانرژي و خودماني . حالا بايد منتظر همسر رامبد جوان مي مانديم و آن قدر از در و ديوار كافه گفتيم تا ماندانا روحي هم از راه رسيد . شروع كردن يك گفت و گوي خانوادگي با خصوصيات اخلاقي جوان راحت تر است … گفت و گو يك ساعت طول مي كشد و كافه دار مي خواهد تعطيل كند ، ما هم هي دل دل مي كنيم كه چه كنيم تا اينكه جوان ، بي خيال خانه به هم ريخته و در حال اسباب كشي اش مي شود و ما را دعوت مي كند مي رويم خانه عكس مي گيريم . كتاب مي خوانيم ، موسيقي گوش مي دهيم و گفت و گو پر مي شود از جواب هايي كه با اين جمله آغاز مي شوند : «چون تويي مي گم…» موقع تنظيم صحبت ها نمي دانم تا كجاي اين جواب ها را بايد بنويسم .
ماندانا در جواب يكي از سؤال ها مي گويد : «رامبد گاهي نياز دارد به غار تنهايي اش برود» . مجموعه «همسران» يادم مي آيد وقتي مردهاي خانواده كه جوان ترين شان رامبد جوان بود به غار تنهايي شان مي رفتند .
خانه آنها هم مثل ۳جزيره است . يك جزيره كه متعلق به ۲ نفر است و ۲ جزيره براي لحظه هاي تنهايي ، آن قدر خانه جوان و ماندانا خوش مي گذرد كه مي خواهم يك آرزوي خوشبينانه بكنيم : «پير نشي خانواده جوان!»
چرا آدم هايي كه كار طنز مي كنند معمولا در خانه جدي و عبوس اند؟
ماندانا روحي : اين در مورد رامبد صادق نيست . رامبد در خانه هم خيلي پر شور و هيجان است ، حالا يك مقدار جدي تر اما متفاوت از آن چيزي كه مي بينيد ، نيست .
رامبد : كمدين ها از كساني هستند كه ميزان انرژي اي كه در روز مصرف مي كنند ، زياد است . ناخودآگاه وقتي به خانه مي آيند از همه آنها كم شده . بنابراين ميزان انرژي كمتر است ولي اين بداخلاقي نيست . او نياز به سكوت دارد ؛ نياز به آرامش ؛ به استراحت . آن انرژي اي كه داشتند تخليه شده ، دورويي نيست ، بخشي از زندگي است . مني كه كمدين هستم دنيا را شوخ طبعانه تر از تو نگاه مي كنم . ولي بايد اول جدي نگاه كنم تا شوخي اش را پيدا كنم . كسي كه حتي جوك مي سازد ، اول مسئله را بررسي مي كند . در روابط عادي هم اين جوري است . من بايد اول تو را بشناسم تا بعد بتوانم باهات شوخي كنم . اول بايد به لحاظ شكل بشناسمت ، بعد بايد عادت هايت را بدانم ، بعد بايد رفتارهاي تو را بدانم تا بتوانم باهات شوخي كنم پس آن جنبه هاي جدي هم وجود دارد . من وقتي به خانه مي رسم به آن لحظه هاي آرامش احتياج دارم ؛ به آن لحظه هاي سكوت ، و اين جوري نيست كه انرژي نداشته باشم .
يعني شكل تصويري كه همه ازش دارند؟
ماندانا روحي : رامبد كلا خيلي انرژيك است . در خانه هم خيلي حضور پررنگي دارد . اين جوري نيست كه در خانه رفتارش فرق كند ، بودن و نبودنش در خانه خيلي فرق دارد . همه چيز را با حضورش تغيير مي دهد .
بعد از ازدواج عوض نشد؟
ماندانا روحي : بهتر شد چون رامبد اهل خانواده است و خانواده را دوست دارد . در خانواده اي بزرگ شده كه خيلي محبت ديده ، فكر مي كنم هميشه اين از آرزوهايش بوده كه يك زندگي خوب داشته باشد . براي همين ، بعد از ازدواج همه چيز بهتر شد .
با عادت هاي ناشناخته يا ناخوشايند چه كرديد؟
ماندانا در حالت طبيعي اينها هم وجود دارد . هنوز هم بعضي خلق و خوهاي رامبد برايم جذاب نيست .
وقتي آنها را زياد مي بينيد ، ناراحت نمي شويد؟
ماندانا روحي : اگر بپذيري كه اين آدم اين خصوصيات را دارد و تو نمي تواني تغييرش دهي ، خيلي خوب است . من سعي مي كردم خيلي چيزها را عوض كنم ولي كم كم پذيرفتم كه رامبد همين است ، بايد بدون تغيير زياد بپذيرمش .
هيچ وقت فكر نكرديد خانواده تان بدون حضور بچه ناقص است؟
رامبد ؛ اينكه با بچه خانواده شكل مي گيرد ، نه اين طوري نيست . وقتي يك زن و مرد با هم ازدواج مي كنند ، صاحب يك خانواده مي شوند و بعد از آن ، بچه به دنيا مي آيد . بچه ، اين خانواده را كامل مي كند . تا ازدواج نكني به هيچ وجه معني يك رابطه زن و شوهري را نمي فهمي و اينكه ويژگي هاي اين رابطه چقدر با همه چيز فرق دارد .
ماندانا دقيقا!
رامبد : اين قدر اين رابطه منحصر به فرد است كه شبيه هيچ چيز ديگر در دنيا نيست . شبيه هيچ رابطه اي نيست . بچه هم همين طور است ، يعني خيلي خاص است . آدم تا بچه دار نشود نمي تواند درباره اش نظر بدهد ، اين قدر تجربه نابي است .
ماندانا در زندگي اش آدم اجتماعي اي بوده ، من هم اجتماعي بوده ام ولي هيچ كدام از اين رابطه ها ، شبيه زن و شوهري و در يك خانه زندگي كردن نيست . تو در طول زندگي اجازه داري وقتي از همكارت ، رئيست ، عزيزترين دوستت ، فاميلت ، هر كسي كه باشد ، دلخوري يا از سوي آنها اذيت شده اي ، تركشان كني . مي تواني تلفنت را قطع كني ، مي تواني بگويي خداحافظ ! من رفتم …
ماندانا روحي : ولي حالا با زن شوهرت اين كار را بكن …
رامبد : اصلا نمي شود اين كار را كرد چون معني ندارد .
شما هيچ وقت شده بخواهيد اين شرايط را تجربه كنيد ؟
رامبد : نه ، اصلا نمي شود . جايش در اين رابطه نيست .
اين شرايط همخانه بودن نيست؟
ماندانا روحي : نه ، شرايط زندگي زناشويي است .
رامبد: آدم به همخانه اش مي تواند اين را بگويد ، به زنش نه ! در موقعت دعوا نمي شود گذاشت و رفت . با هر آدمي مي تواني دعوا كني و بروي ولي اگر تو ۲روز بگذاري بروي ، همسرت مي گويد ۲ روز دارد چه كار مي كند ؟ كجاست؟
ماندانا : نمي شود .
رامبد: به خاطر اينهاست كه مي گوييم منحصر به فرد است . وقتي داشتم ازدواج مي كردم ، تعريف كردم كه دارم ازدواج مي كنم و اين كارها جايش در اين رابطه نيست .
در اين تعريف ، ديگر چه چيزهايي بود؟
رامبد: اين تعريف وارد شدن به يك زندگي جديد و تازه بود ؛ يعني تغيير همه چيز .
در زندگي مشترك تنبيه هم هست؟
رامبد : تنبيه وجود ندارد ، تفهيم است .
ماندانا روحي : در زندگي مشترك بايد حرف زد . اگر مسئله اي به وجود مي آيد بايد درباره اش حرف زد و به نتيجه رسيد .
رامبد : ما همديگر را تنبيه نمي كنيم بلكه چيزي را به هم تفهيم مي كنيم .
ماندانا روحي : مسئله اي كه پيش مي آيد بايد در همان موقع حرف زد . اگر حرف نزنيم همه چيز جمع مي شود و بعد از جايي مي زند بيرون .
رامبد: من مجبور كاري كنم كه تو كاري را كه من دوست ندارم ، انجام ندهي . من مي خواهم تفهيم كنم . ماندانا فهرستي دارد از كارهايي كه دوست ندارد و رامبد انجام مي دهد ، من هم فهرستي دارم ، از كارهايي كه دوست ندارم و ماندانا انجام مي دهد . يا مي توانم از شريك زندگي ام بخواهم اين كار را نكند ، يا در انجام اشتباهش به تحمل كردن مي رسم ؛ يعني مي گويم كه تحمل مي كنم كه اين يك جايي مي زند بالا ، يا مي پذيرم كه اين كارها را آدمي كه با من زندگي مي كند نمي تواند انجام ندهد .
ماندانا روحي : ما همه راه هايي را كه يك زندگي بايد طي كند ، رفتيم ، تا به اينجا برسيم . ما با هم حرف زديم ، تا به اين نقطه رسيديم .
رامبد : تلاش كرديم تا قلق هاي هم را بفهميم .
چقدر از قلق ها استفاده خاص مي كنيد؟
ماندانا روحي : زياد . استفاده از قلق ها ، تدبير و سياست به درد بخوري است .
رامبد : استفاده از آنها درست است . خب ، پدر من دوست دارد وقتي خواب است ، تلويزيون روشن نباشد ، و من هم خاموشش مي كنم . من يك لطفي به تو مي كنم ، تو هم يك لطفي به من مي كني ديگر .
خيلي با هم حرف مي زنيد؟
رامبد: آره ، بيشتر هم درباره خودمان .
ماندانا روحي : از آن جايي كه رامبد خيلي پرمشغله است ، ما چندان فرصت حرف زدن نداريم اما اين حرف زدن بسيار باعث خوشحالي آدم مي شود ؛ چرا كه حرفت را به گوش طرف مي رساني .
مهم ترين دليل ازدواجتان چه بود؟
رامبد : يك جايي از زندگي احساس مي كني تنها زندگي كردن ديگر برايت كافي است . احساس مي كني چيزي داري كه مي خواهي با كسي شريك شوي . مي خواهي خبر خوشحال كننده ات را به كسي بگويي كه به اندازه تو خوشحال شود . مي خواهي شادي ات اين جوري دو برابر شود ، به اندازه ات سهيم باشد تا غم كم شود و شادي زياد اينكه مي گويند تا آخر عمر در غم و شادي هم شريك هستيم ، من جنبه مالي زندگي را تأمين مي كنم ، ماندانا از اين جنبه مالي بهره برداري مي كند ، براي ايجاد يك شرايط خوب . من مي روم شكار مي كنم ، ماندانا مي ريزد .
ماندانا روحي : به هر حال داشتن كسي مثل رامبد جذاب است و اصلا ساده نيست . و با توجه به اينكه روحيات ما به هم نزديك است ، مي توانيم زندگي كنيم . از نظر نگاه هم در بعضي مسائل به هم نزديك نيستيم ولي قلبا همديگر را دوست داريم .
منظورتان از روحيات چيست؟
ماندانا روحي : علايق مشترك زيادي داريم .
رامبد : هر دومان يك جايي علاقه به بالا رفتن مان شبيه هم است . زماني مي خواهي ريسك كني اگر همراهت با تو نباشد ، خوب نيست . هي مجبوري به خاطر او آرام قدم بردراي تا فاصله ات زياد نشود .
شما همراه هم بوده ايد ؟
رامبد : بله !
ماندانا روحي : من خيلي رامبد را درك مي كنم ، آدم سختي است . رابطه داشتن باهاش خيلي پيچيده است . شبيه همه آدم ها نيست . آدمي است كه نگاهش خاص است . من خيلي چيزها را كنار رامبد ياد گرفتم .
رامبد : من هم خيلي چيزها را كنار ماندانا ياد گرفتم !
كجاها احساس كرديد رامبد خيلي برايتان خاص است؟
ماندانا روحي : رامبد به چيزهاي درست خيلي اعتقاد دارد .
مثلا ؟
ماندانا روحي : رامبد خيلي اخلاق گراست . مثلا اينكه من و رامبد مثلا همه آدم ها مشكل داشتيم و به جايي رسيديم كه ديديم نمي توانيم يك چيزهايي را تحمل كنيم . شايد اگر خيلي ها بودند تصميم مي گرفتند بروند دنبال يك زندگي ديگر ولي براي رامبد اين مهم بود كه اين زندگي را نگه دارد . اين براي من خيلي مهم است ، نمي خواست مدارا كند . قدر اين چيزي را كه داشت ، مي دانست . جايي كه خيلي آدم ها وا مي دادند .
رامبد : همان چيزي كه گفتم زن و شوهري فرق دارد ، مثل بچه دار شدن . تو وقتي بچه اي به دنيا مي آوري ، نمي تواني بگويي اين بچه ام زشت است يا ميزان هوشش خوب نيست ، برود يكي ديگر بيايد . نمي شود به زنت هم بگويي برو يكي ديگر بيايد . بايد اين را داشته باشي .
اين مال من است چون انتخابش كردم به زور كه وادارم نكردند . چون انتخاب كردم بايد ادامه بدهم و قواعد اين بازي را رعايت كنم .
خسته نشديد از تلاش براي رابطه ؟
ماندانا روحي : خسته هم شده ام اما بايد بگذاري دوره خستگي بگذرد .
با هم مي گذرد يا بدون هم؟
ماندانا روحي : شايد با هم ، شايد هم بدون هم ، در اثر زندگي دستت مي آيد كجا بايد به طرفت فضا بدهي كه نفس بكشد .
رامبد: اين خيلي مهم است .
ماندانا روحي : كجا بايد نزديك شوي . كجا بايد سؤال نكني كه از سؤال خسته مي شود .
رامبد : فكر مي كنم با اين حرف هايي كه ما مي زنيم ، شما بعد از اين گفت و گو زود مي رويد ازدواج مي كنيد .
ماندانا روحي : رامبد بعد از ازدواج همه را تشويق مي كرد كه ازدواج كنند . او مبلغ ازدواج شده بود .
ازدواج برايتان ريسك نبود ؟
ماندانا روحي : هميشه ازدواج ريسك دارد ، آن هم با كسي كه اين قدر مورد توجه است . باهاش مي روي بيرون ، مي گردي ، همه نشانش مي دهند .
از اين همه توجه به رامبد ناراحت نمي شويد؟
ماندانا روحي : مي شدم ؛ اول ها خيلي ناراحت مي شدم . بعد براي خودم جا انداختم اوايل ناراحت مي شدم چون مي ديدم همه اين قدر به رامبد توجه مي كنند . اصلا همه به او توجه مي كردند . اين را براي خودم جا انداختم من بايد درك مي كردم و عميقا درك كردم . رامبد روابطش گسترده و زياد است . اگر قرار بود كه حساس باشم كه قبلا بودم خيلي به من فشار مي آمد ، پذيرفتم كه رامبد مورد توجه است .
رامبد: مسئله اعتماد است .
ماندانا روحي : من به عشق رامبد به خودم مطمئنم . اگر هم قرار باشد چيزي از دست برود مي رود و كاري نمي شود كرد .
از اين عشق سوء استفاده نكرده ايد؟
ماندانا روحي : نه ! رامبد اصلا اجازه نمي دهد ازش سوء استفاده شود .
رامبد : يك چيزي است كه تعريف شخصي خود آدم است . من از يك چيزهايي بدم مي آيد ؛ پشت كسي حرف زدن ، زيرآب كسي را زدن و نان كسي را بريدن . من تلاش مي كنم اين كار را نكنم حداقل عمدي نكنم ، البته يك بار اين كار را كرده ام . حالا اگر ماندانا بگويد بيا با هم زير آب كسي را بزنيم ، من قبول نمي كنم . نمي گويم چون ماندانا مي خواهد ، قبول . اينجا مرز من است . اينجا تعريف من است . من حاضر نيستم به هر كاري تن بدهم .
اين اعتقادها براي شما چطوري است؟
ماندانا روحي : من هم با رامبد هم عقيده ام . يك جورهايي من و رامبد شبيه هم هستيم و چون توانستيم با هم هماهنگ شويم ، رابطه مان جا افتاد .
بعد از چه مدت؟
ماندانا روحي : بعد از يك رابطه طولاني تا عشق مان پخته شود . ديگر خام نيستيم .
رامبد: هيجان اوليه را ندارد ولي پخته شده .
شما چه كار كرديد تا اعتماد به دست بياوريد؟
رامبد : زحمت كشيدم .
ماندانا روحي : رامبد براي چيزي كه باور دارد ، زحمت مي كشد؛ خيلي هم زياد . رامبد اجازه مي دهد خودت باشي .
فداكاري بيش از حد نكرده اي؟
ماندانا روحي : نه ، افراطي نه!
رامبد : ماندانا آدم مهرباني است ؛ بسيار مهربان است بلند پرواز و معقول است . آدمي است كه اهل معاشرت است . رك ، باهوش و مهمان نواز است . همه اينها باعث مي شود ماندانا در حالي كه با تو همراه است ، استقلال را حفظ كند . اين خيلي خوب است . كسي كه به اندازه تو براي خودش فضا مي خواهد . مخالفت مي كند لذت بخش مي شود وقتي بفهمي مي خواهد براي دو نفر كار خوبي انجام دهد . مخالفت مي كني و بعد مي بيني منطقي است . من و ماندانا هر دو يك جوري مثل هم هستيم . هر دو مي خواهيم مدير باشيم . گاهي تقسيم مديريت كرده و گاهي هم در محدوده همديگر مديريت مي كنيم . من گاهي زياد فضولي مي كنم .
بعد چي مي شود؟
رامبد : بحث ، بحث ، بحث . بعد هر كسي مي رود براي خودش ، بعد بر مي گرديم طرف هم .
ماندانا روحي : اين چيزها را نبايد بگذاري بماند . رامبد پرمشغله است . من نمي توانم توقع يك زن معمولي را از رامبد داشته باشم .
چيزهاي كمتري از رامبد مي خواهم . پذيرفته ام كه اين شرايط رامبد است . هي غر نمي زنم . من بايد حرفه رامبد را درك كنم .
انتظار يك زن كدبانو را از ماندانا داريد؟
رامبد: جاهايي هم سنتي ام .
ماندانا روحي : رامبد از يك خانواده آذري است ، تنها پسر خانواده هم هست . بعد در خانواده اي بزرگ شده كه بسيار خانوادگي زندگي مي كردند . آنها زياد با هم رفت و آمد دارند .
رامبد : خب ، خانه كه مي آيم دلم شام مي خواهد .
ماندانا روحي : از در مي آيد تو هي مي گويد: «من گشنمه» . من پذيرفته ام كه رامبد الان موقعيتش اين جوري است .
بعد ماندانا بايد غذا درست كرده باشد؟
رامبد : نه ، خيلي وقت ها هم از بيرون غذا گرفتيم .
حرفمان درباره وظيفه ماند ، تقسيم نقش ها بر چه اساسي بوده؟
ماندانا روحي : توقع نداشتم كه رامبد يك كارهايي را بكند . بعد ديدم كه با اين همه توقع ، رامبد نمي تواند كارهايي را انجام دهد . اين آدم اين است ، من خصوصياتش را پذيرفتم . من نمي توانم از رامبد توقع داشته باشم كه كارهاي خانه را انجام بدهد چون اصلا اين جوري نيست مدلش اين جوري نيست . اين چراها بود ولي از يك جا گفتم خود «چرا» بد است . من ديگر نمي گذارم افكار منفي بيايد چون اعتماد دارم ديگر با خودم نمي گويم رامبد حالا سر كار چه كار مي كند . الان وظيفه من ، اين است كه رامبد به حرفه اش برسد . من هم به لذت ها و آرزوهايم مي رسم و فضاي خانه را هم مديريت مي كنم .
رامبد : ماندانا در زندگي معاشرت دارد و مشغله اي كه خودش به آنها مي رسد . اگر كاري باشد كه مجبور شود برود و در زندگي خصوصي دخالتي نداشته باشد ، من بايد باشم . خب ،
اين جوري نيست كه من بگويم تو نبايد بروي چون من هم كار دارم .
ماندانا روحي : من نمي گذارم رامبد از كارهايش بيفتد .
رامبد : ماندانا چون زمان را خودش مي تواند مديريت كند ، مدير خانه هم هست . گاهي هم بايد سر يك ميز گرفته شود بگذاريم كنار ، اين اتفاق بايد بيفتد نمي توانم بگويم اين كار را نمي كنم . يك جاهايي من تنبلي مي كنم گاهي خودم را لوس مي كنم و خيلي هم لوسم چون در يك خانواده سنتي زندي كرده ام و فرصت بوده به بچه ها رسيدگي شود . من لوس شدم در خانه ، بعد در حرفه اي بودن لوسم كرده اند .
بازيگري آدم را لوس مي كند . من چون وقت زيادي داشتم براي لوس شدن ، لوس شدم ، گاهي ۱۸ساعت سركارم . منزوي هم نيستم . من در بده و بستانم با آدم ها ؛ از كارگردان گرفته تا كسي كه چايي مي ريزد .
من با همه دوستم . بعد مي آيم اينجا خوم را لوس مي كنم . علاوه بر آن ، گاهي اين قدر كلافه ام كه بايد يكي جمعم كند .
ماندانا روحي : اينجا من توقعم را پايين مي آورم و مي گذارم رامبد باشد .
رامبد: من يك مقدار زيادي انتقادي ام . وقتي مي بينم چيزي خطاست ، رك مي گويم .
ماندانا روحي : كاملا كارگرداني مي كند .
رامبد: از آن طرف هم بدي را مي گوم ، هم خوبي را اين را هم كنار بقيه چيزها بگذاريد .
نكته هاي منفي را در رابطه با ماندانا چطور مطرح مي كنيد؟
رامبد: همه جور .
اين رك گويي چقدر برايتان مهم است؟
رامبد : من يك مقداري خودخواهم و اگر خودخواه نبودم بازيگر نمي شدم . مي گويم من اين جوري فكر مي كنم ، اگر به او برخورد ، مي پرسم چرا به تو برخورد .
اگر در كار باشد خيلي به من ربط ندارد . اگر در موقعيت رابطه با ماندانا باشد ، مي گويم اين كارت اشتباه است و باعث مي شود ما ضرر كنيم . شده من يك جوري گفتم كه ماندانا به اش برخورده . گاهي جبران كردم گاهي هم گفتم همين كه هست . ماندانا بررسي مي كند و مي فهمد كه درست بوده .
ماندانا روحي : رامبد خيلي به محيطش توجه مي كند ، پس چيزي را همين جوري نمي گويد و نمي شود .
رامبد : براي من واژه ها مهم اند . واژه ها برايم معني دارند چون سعي مي كنم چيزي را الكي نگويم ، الكي هم نمي شنوم .
هيچ وقت آدم ها را سوژه نمي كنيد؟
ماندانا روحي : رامبد آدم ها را دست كم نمي گيرد . ممكن است چيزي به نظرش بامزه بيايد . من اين كار را مي كردم يا متلك هم مي گفتم . از رامبد ياد گرفتم متلك نگويم . رامبد خيلي آدم جدي اي است .
الان رابطه تان عاشقانه است يا عاقل شده ايد؟
رامبد: هر چيزي بلدي مي خواهد ، عشق هم بلدي مي خواهد ، خيلي هم بلدي مي خواهد . در رابطه ، ظرافت ها را ياد مي گيري . تو هر قدر عاقلانه تر رفتار كني ، بهتر عشق مي ورزي . با معاشرت با ديگران فرق دارد ، وقتي با يكي هستي همه چيزت مشترك است . اگر شرايط زندگي ات به هم بريزد ، به هيچ كس ديگري ربط پيدا نمي كند ولي به او ربط دارد . هر قدر من آسيب ببينيم ، ماندانا هم آسيب مي بيند در هر شرايطي ، اقتصادي ، عاطفي ، اجتماعي .
ماندانا روحي
- ۱۴ بازديد
- ۰ نظر